این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رنج ِ فرزند + دوشنبه 89 آبان 17 - 4:51 عصر

مسافرت بودم چند روزی
ضرورتی رخ نمود و منبری داشتم
جایی نزدیک خانه پدری
فرصتی شد و دیدار کردیم
بعد از مدتی بی‌خبری
با صاحب پرونده‌ای که بر این وبلاگ عرضه کرده‌ام
به پرسه اخبار جدید
حالش خیلی بد بود
کمرش گویا راست نمی‏شد
صدایش به شدت می‏لرزید
به سختی سخن آغاز کرد
و ماجرای عجیبی گفت
به دنبال پرونده خانوادگی:
«ظهر هنگام با سه مأمور نیروی انتظامی
به در خانه آمد
زوجه همراه با برادر خود
ماشین پدرشان هم بود»
پرسیدم این‌بار چه دادخواستی برایت داشتند؟
«آمده بودند فرزندان مشترک را ببرند»
تعجب کردم
مگر نگفتی در دادگاه قبلی
همین یک هفته پیش
قاضی پرسید از حضانت
و زوجه گفتی که حضانت را تعلیقی کرد و نپذیرفت؟!

یک هفته بعد از دادگاهی که حضانت را نخواسته
زوجه این‌بار «دستور موقتِ» بردن فرزندان را گرفته بود
به قاضی گفته پنج‌ماه است فرزندان را می‌خواهم و نمی‌دهند
ظاهراً چیزی از گریه نیز چاشنی ادعا کرده است
«والله قسم بچه‌ها را تا این لحظه نخواسته بود
در صورتجلسه دادگاه هم ثبت شده!»
- از دروغگویی زنت تو که نباید شگفتی کنی!
گفتم: برادر جان... تو بدتر از این دروغ‌ها را برایم تعریف کرده‌ای
که از زنت شنیده‌ای و در دادگاه بیان داشته است

می‌گفت به دادگاه رفته
همین دوست ما
که خبر بگیرد از آن‌چه واقع شده
مسئول اجرای حکم می‌گوید
ایشان درخواست داده و قاضی دستور موقت صادر کرده
و شما اگر فرزندان را ندهی
ما مجوز «فک قفل» می‌دهیم
منظورش این بود که نیروی انتظامی در خانه شما را خواهد شکست
و بچه‌ها را عدوانی خواهد برد

می‌گفت آن‌چنان در دادگاه عصبانی شده
فریادش بلند شده
دوست ما روی میز منشی دادگاه کوبیده
و داد و هوار کرده است:
«گوسفند که نیستند مأمور بیاید و ببرد
جهیزیه نیست که با مأمور آمدند و بردند
این‌ها انسانند
این زن اگر حس مادری ندارد
و می‌خواهد با رعبِ پلیس دل فرزندان را بترکاند
شما انسانیت ندارید؟! شما آدم نیستید؟!»
مسئول اجرای حکم
می‌گفت که استعذار کرده
و دعوت به آرامش
او را نشاندند روی صندلی
و گفت: قاضی دستور داده است و ما مجبور به اجرا هستیم!
فریاد را ادامه داده است:
«یعنی این قاضی اینقدر نفهم است
این قاضی شعور ندارد؟!»
قصد داشت داخل اتاق قاضی هم بشود و دعوا را به نهایت بکشاند
اما مانع شدند که جلسه دارد و ...
- نترسیدی همان‌جا بازداشتت کنند و بگیرند، دادگاه با کسی شوخی ندارد!
«حال خودم را نمی‌فهمیدم
نیم‌ساعتی دادگاه را روی سر خود گذاشتم»
می‌گفت: مسئول اجرای حکم احترام پیغمبر را نگهداشت
گفت: ما جواب سیادت شما را نمی‌توانیم بدهیم.

بنده خدا به مسئول اجرای حکم هم گفت:
«آیا زوجه نمی‌توانست دو روز قبل خبر دهد
نه، یک روز قبل
باید سر زده می‌آمد و این هول و ولا را در دل بچه‌ها می‌انداخت؟!»

در نهایت؛
«حکم قاضی بود
و حکم را که نمی‌شود اطاعت نکرد
نمی‌توانستم که از حکم قاضی فرار کنم
چه که حکم ظاهری الهی است
تسلیم شدم و فرزندان را تحویل دادم!»
همین امروز ظهر می‌گفت در دادگاه صورت‌جلسه کردند و بردند!

پرسیدم مگر پدرزنت بچه‌ها را از خانه بیرون نیانداخته بود
و به زور در خودروی برادرت
مگر زنت تهدید نکرده بود حضانت فرزندان را قبول نخواهد
تا تو را به استیصال بکشاند
که از ترس نگهداری فرزندان...

صحبت کردیم
گفتم: برادر جان!
این بردن هم تاکتیکی است
نقشه پدرزن پشت آن است
هم تو پدرزنت را می‌شناسی
هم من از تمام این قصه‌ها
او سمند خود را بی‌خود تحویل کسی نمی‌دهد
و او پسرش را بی‌جهت مأمور کاری نمی‌کند
اگر پسر را با خودرو مأمور این عملیات کرده است
نقشه جدیدی در راه است
این‌بار می‌خواهند عاطفه مادری تو را به جوش آورند!
همان حس مادری که یک‌سال فرزندانت را با آن نگهداری کردی

منتظر باش که شکایت جدیدی در راه است
این‌بار نفقه فرزندان را اجرا خواهند گذاشت
خیلی زمان نخواهد گرفت
ندیدی مگر در عنوان دادخواست چه نوشته‌اند:

بچه‌ها را بردند تا حمله را از زاویه جدیدی بازآغاز کنند
پدرزن هنوز مستأصل افشاگری توست
از بحران مشروعیت رنج می‌برد
او دست برنداشته است
منتظر باش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

جمعه 103 آذر 9

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
رنج ِ فرزند - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X